سردار سرلشکر شهید محمدرضا پورکیان
(سردار و فرمانده محور عملیاتی لشکر 7 ولیعصرعج)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
فرزند حاج موسی پورکیان از تش کی کریمی طایفه ی سرافراز چهاربنیچه بختیاری می باشد.
شهید سردار پورکیان در سال 1338 در شهرستان امیدیه استان خوزستان متولد شد.
وی در اواخر حکومت پهلوی فعالیت های انقلابی داشت و به علت نوشتن مقالات در خصوص رِژیم به زندان افتاد و مورد شکنجه قرار گرفت. و برای او حکم اعدام صادر شد اما با وساطت و پیگیری بسیار توسط یکی از اقوامش بنام سرگرد کیانی او را از اعدام قطعی نجات داد.
بعد از انقلاب اسلامی شهید پورکیان به همراه محسن رضایی و علی شمخانی در تشکیل سپاه پاسداران نقش به سزای ایفا کرد. مسئولیت ستاد فرماندهی و قائم مقام سپاه پاسداران اهواز را پذیرفت.
سپس برای رسیدگی به نابسامانی شهرستان رامهرمز و تاسیس سپاه به آنجا رفت و نقش مهمی در تشکیل هسته های مقاومت بسیج و اخراج عناصر منافق و دستگیری عناصر وابسته با طاغوت ایفا نمود.
در زمان جنگ تحمیلی به عنوان فرمانده سپاه سوسنگرد معرفی شد. او سرانجام در جاده ی سوسنگرد به حمیدیه طی یک نبرد نابرابر به محاصره ی دشمن درآمد. اما توانست نیرو هایش را از چنگال آنها نجات دهد و پنج دستگاه تانک دشمن را منهدم سازد.
شهید پورکیان در هنگام مقابله با دشمن بر اثر اصابت گلوله به پیشانی به شهادت رسید و نخستین فرمانده شهید سپاه در جنگ تحمیلی محسوب می گردد.
محمد رضا پور کیان در وصیت نامه اش نوشته:
خدایا ؛ خدایا در لحظه لحظه های عمرم آرزویم این بود که بتوانم
سعادت خدمت به تو را داشته باشم .
...با شور و شوق و تلاش سعی در پیاده کردن اسلام باشید .
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مورد محاصره سوسنگرد و شهادت شهید پورکیان می گوید: در اوایل جنگ در نزدیکی حمیدیه عراقیها جاده حمیدیه سوسنگرد را تهدید می کردند در آنجا من بیاد دارم که برادر شهیدم « پورکیان » وقتی فهمیده بود که جاده حمیدیه سوسنگرد مورد خطر قرار گرفته به اتفاق 15 نفر از برادران با دو ماشین به سمت عراقیها حرکت می کنند. عراقیها که این دو ماشین را مشاهده می کنند سوار بر تانکها و نفربرها شده و با سرعت به سویشان حرکت می کنند برادرها هم از ماشین پیاده می شوند و در شیارها و جویها سنگر می گیرند. تانک ها می آیند تا به 25 متری اینها می رسند. تعدادی از برادرها در اینجا شهید می شوند و 5 تانک را نیز می زنند از طرف دیگر تمام فشنگهایشان تمام می شود. (چون اینها احتمال درگیری طولانی نمی دادند.) وقتی فشنگها تمام می شود برادرمان « پورکیان » به دیگران می گوید برگردید! خودش دو نارنجک را می کشد و آماده می شود که اگر عراقیها نزدیکش آمدند اقدام کند. آنها هم حرکت می کنند و به ستون یک عقب نشینی می کنند.... برادرمان « پورکیان » با دو نارنجک خود یک تانک دیگر عراقی را ناقص می کند و خودش هم شهید می شود و در همان جا می ماند. او یکی از فرماندهان سپاه در خوزستان بود که ماموریت سوسنگرد به او محول شده بود.
یادش گرامی باد